دست نوشته های روزالیند فرانکلین



Image result for remote desktop

من واقعا از خودمون انتقاد دارم از کی؟؟ از خودمون ما شیرازی های عزیز. چرا ما زودتر برنامه های کنترل از راه دور رو ننوشتیم؟؟ (مثل anydesk و.)  :)))))))))))

یه انتقاد هم به سازنده های اون اپ دارماسمش نباید shirazi app باشه؟؟؟


پ.ن: به امید اینکه باقی اپ های مفید از راه دور هم ساخته بشن ;)))


Related image

تابستون چند تا جرحی دندان و لثه داشتم با هر بار جراحی غذای دو روز من بستنی بود. تنها چیزی که باعث میشد فکر جراحی برام دلپذیر باشه همین بستنی خوردن بود.سومین کاسه از بستنی رو که خوردم فهمیدم چه گیری افتادم. همون چیزی که خوشحالم کرده بود باعث ناراحتیم شده بود. و الان با گذشت شش ماه از اون زمان در مجموع شش بار بستنی نخوردم. و برای بار هزارم فهمیدم بهترین راه برای دورشدن از کسی نزدیک شدن بیش از حد بهش هست

یاد یه مطلبی از خارخاسک هفت دنده افتادم که بیانش خالی از لطف نیست:

ما ن ماخوذ به حیا" 

یک مطلبی می خواندم در مورد شرم نه، و یادم به ماجرایی افتاد. 
چندی پیش، زن جوانی برایم پیام گذاشت، کلماتش مستاصل و غمگین و خجالت زده بود. گفت: دلش می خواهد با من درددلی کند و می ترسد من قضاوتش کنم، گفت: احتیاج به راهنمایی دارم، چون مشکلی دارم که در حال سوزاندن من است.
من هم که اصلا خود کپسول آتش نشانی! زود صاف و صوف شدم و تیریپ مادر گرفتم و گفتم: بگو جانم، من هستم، و اصلا چه کسی بهتر از من بتواند آتشت را خاموش کنم. 
( از فضولی در حال مرگ بودم.)
زن جوان با کلی حاشیه رفتن و تعریف از شوهر مهربان و خوش تیپ و زندگی مشترکی که یکی دو سال پیش شروع کرده اند. با احتیاط و ترس و لرز نوشت که متاسفانه عاشق شده ام.  عاشق رییسم شده ام و اصلا نمی توانم بفهمم دلیلش چیست؟
شوهر من با آن یارو اصلا قابل مقایسه نیست. شوهر من جوان و خوش تیپ و تحصیل کرده و مهربان است و با عشق و عاشقی ازدواج کرده ایم.
اما این یارو پیرو بداخلاق و جدی و یکجوری است!
یک جوری است؛ چون نمی دانم چه جوری است، چون اصلا نمی توانم جلو بروم و با او صحبت کنم. داغ می شوم و قلبم به طپش می افتد و لال می شوم. اصلا با او صحبت نمی کنم. همیشه برای صحبت با او واسطه ای می فرستم، توان روبرو شدن با او را ندارم. اما عاشقش شده ام.
و بعد از من راهنمایی خواست.
من هم آتش خاموش کن را روشن کردم و گفتم: به به چه بهتر که عاشق شدی، اصلا خدا قلب و روح را آفریده است برای عاشق شدن. و چرا فکر می کنی که تو را قضاوت می کنم؟ خیلی هم عاشقی خوب است. آدم را زیبا می کند، شور می دهد، زندگی را پر هیجان می کند. اما برو ببین چرا عاشق این یارو شده ای در حالی که می دانی شوهرت از هرجهت از او سر است؟
زن جوان ذوق کرد، گفت: جدی به نظرت چیز بدی اتفاق نیفتاده؟ به نظرت من گنهکار نیستم؟
گفتم: نه بابا؛ همین من را که می بینی سالی به دوازده ماه عاشقم، ذهنم مدام درگیر است، فعالیت می کند. مدام گیر می کند به آدمهای مختلف و باز فارغ می شود. خب چکار کنم احساس رقیقی دارم.
زن جوان خداحافظی کرد و رفت؛ چند روز بعد دوباره پیام گذاشت، گفت بعد از صحبت های تو خیالم کلا راحت شده است. حالا دیگر می فهمم که احساسم عجیب نیست. حالا حتی می توانم بروم، از جلوی رییسم و خیلی نزدیک به او رد شوم! 
دو سه روز بعد دوباره پیام گذاشت و  نوشت: یکی دو روز است که دیگر هر کاری دارم خودم به او می گویم. راستش خیلی هم تحفه ای نیست! 
یک هفته بعد دوباره پیام گذاشت نوشت:
" یارو اصلا مالی نبود و کلا عجب احساسی آمده بود سراغم و تهش هیچی نبود و این را با نزدیک شدن به او متوجه شدم. خوب شد که از او فرار نکردم."

امروز اما ماجرای شرم نه را که می خواندم به این فکر کردم، که بیشتر مشکل ما زنهای شرقی در مواجه با مردها،  فرار کردن و فانتزی ساختن از آنهاست. ما زنهای این سوی عالم، همیشه توی رویایمان یک مرد افسانه ای داریم. که می توانیم با او خیلی راحت و بدون شرم و خودمانی باشیم. طوری که با هیچ مرد دیگری نیستیم( شاید هم یادش نگرفته ایم چون همیشه ما را از آنها پرهیز داده اند)  اغلب ما سعی می کنیم این مرد افسانه ای را در وجود مردی واقعی ببینیم، و برای همین است که معمولا اشتباهی عاشق می شویم و بعضا به جاده خاکی می زنیم! زیرا متوجه نیستیم که مرد رویا به درد زندگی کردن نمی خورد. ولی چون به اشتباه و از ابتدا او را در یک مرد واقعی شبیه سازی کرده ایم  در مواجه با واقعیت چار یاس، سرخوردگی و افسردگی می شویم.  (گفتم که؛ هیچ مردی، شبیه مرد رویا نیست. آنها واقعی هستند و راستش را بخواهید ایراد از شرم و حیای ماست که خود درونمان را همیشه پنهان کرده ایم و برای همین آنها، شناخت کمی نسبت به ما دارند.)
 و اما مرد رویا، از شما چه پنهان  به نظر من مرد رویاهای ما زنها، زنی است که لباس مردانه پوشیده و با گریم مردانه خودش را به ما قالب کرده است. البته، این مرد رویا، به هیچ وجه خصوصیات نه بروز نمی دهد اما، از ریزترین و ناپیداترین احساسات نه ما آگاه است. و ما با او راحت و بی دغدغه هستیم. در عین حال او، چون از درون زن است خودش هم همان چیزهایی را تجربه می کند که ما تجربه می کنیم. بنابراین نیازی نیست که ما خودمان را بکشیم تا به او بگوییم چه احساسی داریم او خیلی خوب می فهمد. و برای همین با همه ی مردها فرق می کند.
خلاصه بگویم؛ تنها راه حل ما زنها برای فرار از عاشق شدن احساسی، پرهیز از شرم نه است. فقط باید با جسارت جلو برویم و دقیق تر نگاه کنیم. باید به جای بافتن فانتزی های ذهنی از مردی که فکر می کنیم رویایی است، با کسی که فکر می کنیم عاشقش شده ایم، حرف بزنیم و شوخی کنیم و با دقت ببینیمش.  
قریب به یقین می گویم: عاشقی از سرمان خواهد پرید.

Image result for creator

خیلی مذهبی هستم؟؟ فک نکنم. بیشتر تحلیل میکنم. همه چیز رو سعی دارم بفهمم. و برای من با فهمیدن و فکر کردن دنیا قشنگ تر میشه واسه یکی با تحلیل نکردن روشها فرق دارند و دلیل بر خوبی و بدی نیست. اما هر بار یه درس جدید یا یه مطلب جدید یاد میگیرم نمیتونم به خدا و خلاقیتش فکر نکنم به هوشمندیش و مهربونیش

یکی از سوالهای اعصاب خوردکنی که همیشه از معلم ها و اساتید میپرسیدم و خیلیی بدشون میومد این بود که اولین بار اولین نفر چه جوری اینو فهمید؟ خب این بدترین سوالیه که میشه از معلمی پرسید چون در علم نتایج منتشر میشن نه راه حل رسیدن به نتایج اینه که هیچ جوابی برای این سوال نیست و منم ادب شدم و نپرسیدم دیگه.چون فهمیدم جوابی براش نیست و اون بنده خدا فقط در حین پاسخ آزار میبینه. اون دانشمند فقط قاعده رو کشف کرده اما چرایی گذاشتن این قاعده خیلی جذاب تره. مخصوصا شنیدنش از زبان خالق.(از سری برنامه های بعد مرگ)

هیچ وقت نتونستم درک کنم کسایی که به وجود خدا اعتقاد ندارند این هوشمندی فوق العاده این نظم و این هماهنگی بی نظیر رو چه جوری توجیه میکنند.

پ.ن: استنتاجات وی بعد از خواندن مقادیری مطلب علمی


Image result for bread bakery

هیچ غذایی برای من به اندازه نون خوشمزه نیست. نون نرم و حجیم با ارد مرغوب که همین الان تازه از فر بیرون اومده وااای مست میکنه آدمو. یکی از شغلهایی که در دنیاهای بعدی قراره تجربه ش کنم داشتن نانوایی هست که کنارشم شیرینی  و کیک های خوشمزه بپزم. واقعا منو خوشحال میکنه. کاملا به جاست که مقدس ترین غذا باشه.

Image result for bakery in it's complicated film




Image result for exergy
کار در ترمودینامیک  اهمیت زیادی داره(کار میتونه به صورت مکانیکی چرخی باشه که میچرخه یا به صورت الکتریک جریان برق باشه). هدف انجام یه سیکل معمولا به صورت کار خروجی تعریف میشه. یعنی ما هر عملی انجام میدیم تا کار خروجی و گرفته شده از سیستم و سیکل رو ماکزیمم کنیم و از اون طرف اگه قرار باشه کاری به سیستم داده بشه باید کار گرفته شده توسط سیستم رو مینیمم کنیم تا به صرفه باشه.
خب اینجا یکم قضیه سخت میشه چون برای انجام یک سیکل به صورت مداوم نیاز داریم که یکم گرما از یه منبع گرمایی بالا بگیریم (مثل کوره) قسمتی ازش رو به کار تیدیل کنیم (قسمت مفید انرژی گرفته شده) و قسمتی رو به عنوان گرما به محیط  بدیم (قسمت تلف شده) . همیشه هم کار گرفته شده تفاضل گرمای گرفته شده و گرمای داده شده به محیطه.
در طول تاریخ بسیار سعی کردند که اون گرمای داده شده به محیط رو صفر کنند تا همه گرمای ورودی رو به کار تبدیل کنند نشده که نشده هر کی هم گفته معلوم شده داره ی میکنه.  دلیل هم داره چون کار شکل مرغوب تری از انرژی هست تا گرما شما برای اینکه یه چیز مرغوب به دست بیاری باید هزینه کنی. نمیتونی تمام یه چیز با کیفیت کمتر رو به یه چیز با کیفیت بالاتر تبدیل کنی و هزینه ش رو نپردازی اصل عالم بر مبنای همین کار میکنه (همین  قانون دوم ترمودینامیک هست)
خلاصه اومدن حساب کتاب کردند گفتند حالا که نمیتونیم انرژی گرمایی تلف شده رو صفر کنیم بیایم تا حد امکان کمش کنیم کلی حساب کتاب کردند دیدند ای بابا در بهترین حالت این میزان انرژی اتلافی از حدی کمتر نمیشه.
 کیفیت انرژی گرمایی به دما و بقیه پارامترها بستگی داره یعنی مثلا شما دارید 1000 ژول گرما منتقل میکنید از یه منبع گرمایی با دمای 1000 کلوین حالا در حالت دوم همون 1000 ژول گرما رو از یه منبع گرمایی با دمای 500 کلوین منتقل میکنید کیفیت انرژی اولی خیلی بالاتره و بیشتر میتونید کار از منبع گرمایی بگیرید
بلههههه. ممکنه شما تا حالا فقط به کمیت فکر کردین و هیچ وقت نمیدونستیم که کیفیت چقدر در فیزیک مهمه من اولین بار که این قضیه رو شنیدم با استفاده از اون کلی مسایل زندگی برام روشن شد. بازده درس خوندن زندگی کردن. و.
اما این قضیه رو گفتم تا برسم به مفهموم اگزرژیاگزرژی یه مفهوم بالاتر هست تا کار اگزرژی یعنی با این دما و امکانات سیکلی که داری چقدرشو به کار تبدیل کردی. یعنی کارکرد سیکل رو به تنهایی مورد بررسی قرار میده کار ینداره شرایط دمای بیرونی چقدره میگه ببین من میدونم دماها اینقدره اگه بخوام یه سیکل با بازده بالا قرار بدم" از همین وضعیت موجود" اینقدر کار تولید میکنه تو چقدر کار تولید میکنی با همین وضعیت؟ بعد نسبت کار شما رو به نسبت اون سیکل خفن ناک میسنجه و بازده بهتون میده
یه مثال کاربردی بزنم براتون مثلا شما پسر بیل گیتس رو میبین که از پولای باباش استفاده میکنه و خرجشون میکنه. اون داره پول رو به کالا تبدیل میکنه. کیفیت پول بالاتر از کالا هست. پس کارش کاملا اتلافه. بازدهش صفره. اینکه هنر نکرده. هر کسی در این وضعیت پول خرج کردن رو بلده. اینکه با این حجم پول هم بیاد بره فروشگاه بزنه هم بازده پایینی داره باید فکر کرد که با این حجم پول ارتباطات شهرت و تکنولوژی بالاترین کاری که میتونه بکنه چیه.
من این مطلب رو سال سه لیسانس خوندم بیست سالم بود مطلبش برام خیلی سنگین بود هنوزم هست. هنوزم توی قضاوتام نمیتونم کامل رفتارها، موفقیت و شکست یه ادم رو با توجه به شرایط خودش بسنجم نه بهترین شرایط جامعه. اصن دیگران رو بیخیال هنوز نمیتونم خودمو بیرحمانه قضاوت نکنم. نمیتونم بگم روزالیند عزیزم تو در این شرایط بودی. بهترین خودت رو ارائه بده نه اینکه در سودای زندگی دیگران باشیم شاید اون چیزی که از زندگی اونا میبینم بازده صفر باشه و ما داریم بهترین عملکرد رو ارائه میدیم حواسمون باشه در سودای زندگی دیگران خودمون رو تلف نکنیم.
یه درس اخلاق داشتیم از سری درسهای عمومی در دانشگاه شیراز با دکتر کاکایی عزیز که برق و درس حوزه خونده بودند و شیرین و باصفایی بودند امیدوارم هر جا هستند رحمت خدا برشون باشه ایشون میگفتند خدا از امام حسین انتظاری داره که از من و تو نداره.خدا هم معیارش بازده قانون دوم ترمودینامیکه.


Image result for drunk professor

به حول و قوه الهی تز من وارد مسیری شده کاملا دهن صاف کن . یه جوری ریاضی طور که دوستای ریاضی م هم دارند برام دل میسوزونن. سه ماهه دارم زور میزنم بفهمم بعد چند بارر خوندن بالاخره فهمیدم کلیات رو اما جزییات رو نه. رفتم پیش استادم گزارش شفاهی بدم کاربردهای اون قسمت ریاضی رو که خوندم به صورت کاملا تخیلی روی بقیه رشته م گفتم. که چه چالش هایی داریم در یه زمینه هایی و با این قسمت ها چطور میشه حلش کرد و ساده ترش کرد فقط تخیل بود و البته اگه کار بشه روش و یکم تحقیق بشه هر کدومش یه تز دکترای خوب در میاد از توش(خوب که میگم  یعنی دانشجو دکترا هشت سال بمونه کار کنه و کلی فحش بده به استادش هر روززز پنج وعده). استادمم گفت که باریکلا الان داری یه چیزایی می فهمی و از نظر من الان ثابت کردی که پی اچ دیتو گرفتی حالا پاشو این مثالهایی که زدی رو پیاده کن . تبدیلش به مقاله کن. تا یک سال دیگه پنج تا مقاله بده. بعدشم یه کاری کن همین جا هیئت علمی شی.

در تمام موارد من سرم رو ت میدادم و میگفتم بله بله. یه جوری که انگار من غول چراغ جادو هستم و میتونم خواسته هاشو در یه چشم بر هم زدن عملی کنم. آخرش دیدم درست نیست دیگران استادمو توی وضعیت های ببینن آبرومون میره.این شد که بهش گفتم مقاله و اینا برام خیلی مهم نیس من که میخوام خونه دار شم. منو از همون ارتفاع های آفیسش پرت کرد صحن دانشکده :))



مدرسه رفتن رو خیلی دوست داشتم الان نه. الان حتی دوست ندارم یه ورکشاپ یک روزه برم برام راحت نیست که بشینم یه جا و مدرس تصمیم بگیره کی و کجا و چه طور مطلب رو بهم یاد بده 

یه جورایی شبیه فیلم دیدن هست شما توی سینما کنترل نور صدا تصویر رو ندارید نمیتونید اگه جایی رو متوجه نشدید به عقب بزنید یا جاهایی که حوصله تون سر رفته بزنید جلو بره اما توی خونه شما ارباب خودتون هستید.

یه نعمت  خیلییی بزرگ این چند سال خود اموز شدن هست در حدی که دیگه نمیتونم تصور سر کلاس رفتن رو داشته باشم چطور در توانم بوده که این همه مدت این همه حکومت های دیکتاتورهای کوچک  دو ساعته رو تحمل کنم :))


Image result for on your own
یه جایی از سریال فرندز هست که بعد از وضع حمل ریچل جنیس که توی همون بیمارستان هست میاد به ریچل سر یزنه و حالشو بپرسه که قراره از این به بعد چیکار کنه. وقتی امیدهای واهی ریچل رو میبینه یه جمله خیلی قشنگ میگه:
                                                                                                     You are all on your own   
تو خودت هستی و خودت و خودت. خیلی جمله ساده ای هست اما کلید خیلی از موفقیت ها همین جمله هست اینکه نشینیم منتظر یه ناجی. خودت پاشو دستاتو بذار رویزانوهات یا علی بگو و پاشو. هیچ کی بهتر از تو و دلسوزتر از تو برای کارهات نیست.
اگه به این باور برسیم که فقط خودمونیم که میتونیم خودمون را از این وضعیت نجان بدیم خیلی از مشکلات حل میشه.

من دارای یک سیکل معیوب هستم در زندگی وقتی سختی یه کار رو از توانایی خودم بزرگتر میبینم خیلی ناامید میشم و دنبال ناجی میگردم. گاهی حتی دست روی دست هم نمیذارم و دارم تلاش میکنم اما خوب تمرکز نمیکنم.و هی بیشتر ناامیدتر میشم و از این امید واهی خارجی به اون امید واهی خارجی میپرمباورم میشه که مشکلم خیلی بزرگه و خودم واقعا از پسش برنمیاماما بعد مدتی یه جایی میرسه که خسته میشم از زمین و زمان ناامید میشم و به خودم ایمان میارم که باید انجامش بدم و میتونم از این سیکل معیوب میزنم بیرون. میبینم که راه حل همون جلوی چشمم بوده و من اصلا دقتی نکردم  قهرمان خودم میشم و بهترین خودمو ارایه میدم شاید فکر کنین که چه حس خوبی اما واقعا حس خوبی نیس میفهمی چقدر توانا هستی و چقدر به بطلالت گذروندی وقتت و انرژیت رو و حس موفقیت رو برات اسپویل میکنه
راه حل چیه: جمله بالا رو همیشه با خودت تکرار کن و به این باور برس که تنها خودت و خدای خودت هست که میتونه بهت کمک کنه نه هیچ کس دیگه.

پی نوشت: امروز یه روز فوق العاده ناامید کننده داشتم از اون روزا که اتفاق خاصی نیفتاده اما حالت فوق العاده بده و ناامیدی دیدم انرژی ریزی دارم (بر وزن خونریزی:)) یکم فکر کردم و جملات بالا رو نوشتم. همون موقع یک نفر کلیدی بهم زنگ زد و امیدواری های خوبی بهم داد.
پی نوشت دوم: حتی اگه به یه سری چیزا هم باور نداشته باشی اما هم زمانی بعضی وقایع گاهی خیلی برات لذت بخشه. خیلی



Image result for female hunting
عرضم به خدمتتون که یه کتابفروشی توی شیراز هست که من عاشقشم همیشه میرم سراغش و خیلی فضاش جالبه اصن شیک و مدرن  نیست کتابفروش ناشر بوده و خیلی قشنگ در مورد هر کتابی که دست میزنی داستانی داره یا خاطره ای مرتبط یا نگارنده و مترجم رو میشناسه فوق العاده هم خوش مشربه میری یه سر بزنی و کتاب نخری میای بیرون میبینی شونصد جلد کتاب دستته بسکه شیرین روایت میکنه و دلت میخواد بدونی توی این کتاب چی میگذرهخلاصه من و دوستم همیشه یه سرمی زنیم به اونجا ایشونم خیلی خوب ما رو میشناسه اسم و رسم و خانواده و تحصیلات و شغل و .
یه دفعه از این دفعات که رفته بودیم اسفند بود و ما کلی کتاب خریدم با کد ملی پدر مادر بستگان و همه هم کتابای کلاسیک و فاخر.
رفتیم صندوق که حساب کنیم دو ستون کتاب گذاشتیم جلوش و ایشون هم تک تک کتابا رو برداشت و هی به به که وای چه کتاب بینظیری چقدر خوب انتخاب کردین و از این صحبتا پشت این ستون کتابها ما دو تا در حال کشمکش سختی بودیم و یه کتاب رو هی به هم پاس میدادیم. و هیچ کی حاضر نبود تقبلش کنه اما هر دو میخواستیمش اما نه به نام خودمون خریداری بشه وسط دعوا دیدیم یه دستی کتاب رو گرفت:)) نگو جناب ناشر چند لحظه به ما خیره شده و دیده جنگ تمومی نداره کنجکاوانه یه نگاه به عنوان کرد یه نگاه به ما و قهقهه ن گفت بله حالا اینم یه نوع کتاب هست.
 عنوان کتاب :‌راهنمای ماهیگیری و شکار برای دختران :)))
 
پ.ن : بله کارگاه آموزشی هم داریم :))

Image result for remote desktop

من واقعا از خودمون انتقاد دارم از کی؟؟ از خودمون ما شیرازی های عزیز. چرا ما زودتر برنامه های کنترل از راه دور رو ننوشتیم؟؟ (مثل anydesk و.)  :)))))))))))

یه انتقاد هم به سازنده های اون اپ دارماسمش نباید shirazi app باشه؟؟؟


پ.ن: به امید اینکه باقی اپ های مفید از راه دور هم ساخته بشن ;)))



Image result for ‫بهار نارنج شیراز‬‎

گر اینقدر خوش شانس هستید که اسفندماه در شیراز باشید بدانید که خدا خیلی دوستتان داشته!
اگر اسفندماه درشیراز هستید حتما با ناهار جرعه ای دوغ بخورید وظهر حتما بخوابید.بعدش لباس راحت وکفش کتانی بپوشید وبزنید بیرون.
بروید تا به پارامونت وخیرات برسید.انجا کفش های نو پشت ویترین هارا نگاه کنید وبه عشق وعلاقه مردمی که کفش نو می خرند دقت کنید. تا نصفه های وصال بروید وهمراه با استشمام بوی بهارنارنج که پلکتان را سنگین می کند به زوجهای جوانی نگاه کنید که امده اند تا برای سال نو مبل ومیز وصندلی بخرند!.هدفون را توی گوشتان فروکنید واهنگ گوگوش بگذارید وبه راننده ای که صدای بوقش را نشنیدید وبجای بوقی که زد تا زیرتان نگیرد ونشنیدید وبه شما گفت کجاییی؟؟؟؟ لبخند بزنید وبگویید شرمنده کاکو !! وببینید که بسادگی میگوید دشمنت! عامو بپو!! اگراسفند در شیراز هستید بعدش بروید توی خیابون داریوش وبه مغازه ها خیره شوید واز عابران تنه بخورید وبا هدفون اهنگ هایده گوش کنید.بروید تا به چهاراه زند برسید وزوجها وبچه های کوچولوی شهری وروستایی را ببینید که با شور وشوق از بنجل فروشیهای انجا لباس نو می خرند وبچه هایی که ساعت های رنگی ده هزار تومانی خریده اند ودارند بامیه می خورند.
بعدش بامیه بخرید ودرحال راه رفتن بخورید واجازه دهید تا اب قندی تراوش یافته ازان دستتان را (چکنه) کند.به پاسور فروشهای معتاد انجا نگاه کنید وداریوش گوش کنید.بعد وارد رودکی شوید ونوشدن سال را در تقویم های جدید کتابفروشی های هنری اش با فروشنده لاغراندامی که از اول تا اخربهت تعارف میکند که پول نگیرد ببینید.
چند تقویم کوچک برای کسانی که دوستشان دارید بخرید. بعد جلو سینماها به عکسهای فیلمها خیره شوید وراه بیفتید به سمت فلکه ستاد. بگذارید زمانی که از چهااراه زند تا ستاد راه می روید ابی برایتان بخواند.
ادامه دهید وبوی بهار را وقتی که ازکنار ساختمان های قدیمی دانشکده پزشکی که همیشه دراسفند زوجهایی کنارشان قرار دارند حس کنید.
بایک اهنگ بدون کلام تا ملاصدرا وکتابفروشی محمدی بروید وبه پسرخوش صدا وبداخلاق اقای محمدی سلام کنید ویک کتاب برای خودتان بخرید وبیرون بیایید.
بعدش دیگر مهم نیست کجا بروید. اگر اسفندماه درشیراز هستید به چیز دیگری برای خوشبخت بودن نیازی ندارید.
اگر اسفندماهی درشیراز هستید بدانید که خداخیلی دوستتان داشته.

اسفندماه 97

نویسنده: ناشناس

پ.ن: اواخراسفند و اوایل فروردین بهشت شیرازه :)) بیصبرانه منتظرم برم خونه


Image result for wasting life
امروز یه حال عجیبی بودممم. صبح دیر بیدار شدم از خواب.صبحونمو که خوردم رفتم دوباره روی تخت یکم به خودم کش و قوس دادم و پرده رو کنار زدممم کتابی رو دست گرفتم و خوندم. نور آفتاب داشت با مهربونی بدن و  موهامو نوازش میکرد. و یه فنجون چای گرم انتظارمو یکشید شاید خیلی صحنه تکراری  و ملایمی باشه خیلی رویاایی اما یهو جرقه ای خورد و به طرز عجیبی حس کردم که دارم خودمو تلف میکنم. که پتانسیل هام خیلی بالاتر از این حرفاست. که پتانسیل هام و جایگاهم با هم نمیخونه و این یعنی leakage  و نشتی در افکارم. کجا رو اشتباه فکر میکنم که دارم آی کیو، ای کیو و احساساتمو تلف می کنم؟؟؟
کجا رو اشتباه رفتم که من همیشه خوش اخلاق خنده رو یه مدته بی حوصله و اخمو هستم؟؟ چیکار کنم که روح و جسم و فکرمواز این اسراف نجات بدم؟

Image result for genius
آفیس ما نقطه کوره و جایی که من هستم کورترین میز هیچ موج اینترنتی به من نمیرسه.رفتم پیش استادم و درخواست یه مودم داشتم. برام یکی تنظیم کرد و فرستاد. هر کاری کردم نه با لپ تاپ و نه موبایل وصل نمیشدم با دوستان هم امتحان کردیم اونا هم وصل نشدن رفتم اتاق دکتر مودم به بغل که این کار نمیکنه میفرمایند که مگه میشه من همین الان امتحانش کردم. گفتم بیا خودتون ببینین. زدم به برق و هرکاری کردم وصل نمیشد اومد دید آمپرش رفت بالااااا خانم فرانکلیننن کابل اینترنت رو بهش وصل نکردی!!!!!!!! نکنه تزت هم همینطور انجام میدی!!!!!!!!!!!
بقیه حرفاش از راهرو خوب شنیده نمیشد :)))

Related image

این سریال رو پارسال دیدم. دوستش داشتم و توصیه میکنم دیدنش رو به خصوص به کسانی که با تربیت فرزندان در ارتباط هستند.

چند تا مادر هستند که در یک شهر ساحلی زندگی میکنند. این شهر به مدرسه های خوبش معروفه. فرزندانشون همگی به یک مدرسه میروند و هم کلاسی هستند. به ظاهر همگی دارای زندگی های آنچنانی و لوکس هستند. اما باطن های زندگیشون خیلی داغون هست. روشهای تربیتی درستی ندارند برخلاف ادعاشون. یه تنش در مدرسه ایجاد میشه و این تنش با توجه به اخلاق خاص والدین و عدم توانایی حل اون به صورت درست روز به روز بزرگتر میشه و منجر به فاجعه میشه.

فیلم خوب تموم میشه و این اتمام خوب به دوست داشتن بیشترش کمک میکنه. و این نکته رو آموزش میده که ما خانومها اگرچه به ظاهر شاید اختلاف داشته باشیم اما اگر پشت هم باشیم از بدترین فاجعه ها هم میتونیم عبور کنیم. طبق این نکته تمرکزفیلم بیشتر بر بازیگران خانم هست و بچه هاشون.

نقدهای روانشناسی و تربیتی زیادی هم بر روی این مینی سریال نوشته شده.

پ.ن: با توجه  به استقبال زیاد ازش فصل دوم هم در حال ساخته و به زودی آماده نمایش میشه.


Image result for red polish nail
عمه جان دستمو  میون دستای نحیف و  پر چین دستاتش میگیره و انگشتامو تا ناخن نوازش میکنه.  انگشتاش روی  ناخونام  که لاک طوسی خوردن میمونه. چند بار ناخونامو نوازش میکنه و آخرش میگه اگه غیر از قرمز رنگ دیگه ای بزنی ناخوناتو حروم کردی.
پ.ن: ایضا رژ :)

سلام دوستان عزیز نوروز ۹۸ رو تبریک میگم خدمتتون امیدوارم سال جدید سال رشد و پیشرفت باشه واسه همگی.
چند روز هست توی این فکرم که رزولوشن سال جدید رو چی انتخاب کنم.هدف پارسال دوری از اهمال کاری بود که حقیقتا پیشرفت خیلی خوبی داشتم و خیلی کارهامو که مدت مدیدی بود عقب انداخته بودم  انجام دادم چندتاشو لحظات پایان سال انجام دادم و بستم گذاشتم کنارروی هدف امسالم خیلی فکر کردم و موارد مختلفی به ذهنم رسید اما در نهایت تصمیم گرفتم که تمرکز بیشترم روی عدم اتلاف وقت و زندگی در زمان حال بذارم میدونم خیلی هدف سنگینیه اما خب یک سال هم مدت طولانی و مبسوطی هست واسه تمرین کردن. 
هر سال که میگذره احساس میکنم به اندازه تموم سالهای قبلش یاد گرفتم فک میکنم میزان یادگیریم در سال ۹۷ به اندازه تموم سالهای قبلش بوده این حجم از تغییر برای خودمم جالبه و گاهی ترسناک. امیدوارم اخر سال جدید خودمو بشناسم :))
دو ماه پایان سال درگیر بیماری بودم.یه توده بزرگ گردنی یه مدت به سختی میتونستم دست و گردنمو ت بدم درد داشتم وتب نزدیک ۴۰ درجه. آزمایشات و سونوگرافی های مربوطه نشون دادند که سرطان نیست  اما روند درمان ادامه داره و هنوز بهبودی کامل ایجاد نشده طی این مدت حس کردم چقدرررر برای مرگ آماده ام من هزار تا کار ناتموم و نیمه تموم دارم حساب و کتابم با خودم دیگران و خدا سرسام آوره اما به صورت باورنکردنی از مرگ هراسی ندارم . باور دارم که اون ور همه چی خیلی بهتره. و یه جورایی حتی دارم از کنجکاوی میمیرم که اونجا رو بهم نشون بدن :))) خلاصه با همین روحیه در مطب و بیمارستان حضور داشتم و ساعتهای انتظار رو غش غش می خندیدم با دوستام و موجب حیرت بقیه بودم اما فهمیدم اگه قرار بر رفتن باشه کلی کار دارم که دوست داشتم انجام میشدن . حالا نه اینکه مزاحم رفتنم باشنا نه اما خب یه جورایی سبکتر بودم اگه انجام میشدن یکم فکر کردم دیدم من به امید داشتن وقت کارامو با سرعت و کیفیت خوب انجام ندادم و در واقع به این نیت که وقت هست عقب انداختم اما حالا وقتی نمونده واسم وقتی جواب ازمایشات اومد با خودم فکر کردم که الان هم با فرض طول عمر نرمال وقت چندانی نمونده و نصف قسمت خوب عمرم رفته. این شد که تصمیم گرفتم دیگه وقت تلف نکنم و یه جوری کارامو انجام بدم که انگاری امسال سال اخره نه همه وقتمو صرف کار کنم که از لحظات زندگی عقب بمونم و نه همه رو اتلاف کنم. پیش به سوی امسال 

امروز صبح رفتم سر کلاسی که  به عنوان مستمع آزاد شرکت می کنم. استاد کلاس پروفسور ۸۰ ساله دانشکده هستند  که سابقه همکاری توی ناسا رو دارن. اومدن سر کلاس و نوروز باستانی رو به قول خودشون تبریک گفتند و از چند نفر پرسیدن این مدت رو چیکار کردند. طبیعتا کسی جواب درست درمانی نداد ایشون فرمودند چرک نویس یه کتاب رو تهیه کردند با ۳۲۰ صفحه. کسی که کتاب علمی نوشته میدونه ۳۲۰ صفحه انگلیسی کتاب تکست نیازمند چه میزان مقاله و تلاشه و محاسبات ریاضی طاقت فرسا. البته که همه فصلها رو الان اماده نکردن. اما برای منی که ۳۲۰ صفحه کتاب منبع خوندن هم چند روز زمانمو میگیره سخت بود شنیدنش. تازه فرمودند یه دو سالی باید روش کار کنم که کتاب خوبی شه ااین همه تلاش این همه امید به زندگی. اینو گفتم که معیار دستتون بیاد که چقدر باید کار کنیم تا برسیم به جوامع بین المللی و حرفی برای گفتن داشته باشیم. تازه ایشون حدود چهل سال پیش معروف شدن که به نظرم اون زمان معروف شدن کار ساده تری بود تا الان الان باید کم کم پنج برابر اون زمان تلاش کنیم تا در کنار دیگر پژوهشگران دیگه ما دانشگاهیان ایرانی هم حرفی برای گفتن داشته باشیم.

پ.ن : نامبرده چندین کتاب در انتشاراتهای بین المللی چاپ کرده و کتابهایش با اقبال خوبی مواجه هستند 


هیچ وقت از بچه قلدرا خوشم نمیومد من یه دختر تخس شیطون بودم اما مهربون شیطنت میکردم اما به کسی آزار نمیرسوندم. لیدر بودم اما حواسم به همه بچه های تیمم بود. از قلدری بدم میاد همیشه وایسادم جلوی زور. در بدترین حالت که کاری از دستم بر نمیومد جیغ زدم داد زدم اما ساکت نبودم.

از دولت امریکا بدم میاد. روی همین اصل . بچه قلدر کلاس که یه سری نوچه هم جمع کرده و بقیه مجبور به کارایی میکنه که خودش میخواد بعد از رسیدن به اهدافش یه سری استخوون هم برای بقیه نوچه کفتارهاش پرت میکنه. بمیرم برای دل مردمم که اسیر شدن. اسیر ت کثیف دولت های قلدر و بعضا مسولینی کهه. 



 Image result for spherical cow
این ترم  یکی از بچه ها خیلی درگیره سر فرض  های مساله. هر بار هم که یه سوال رو میدم که حل کنند همش میپرسه فلان چیز مجهوله؟. معمولا دونستن  فلان چیز لازم نیست یا با همون اطلاعات مساله به دست میاد اما پاسخ  من اینه که هر چی لازم دارید فرض کنید. امروز واقعا یه سوال دادم بهشون که باید یه سری چیزا رو فرض می کردند. اما فکر نمیکردند که باید این کار رو انجام بدند. بعد از حل مساله سوالشون این بود که چه چیزایی رو میشه فرض کرد. من داستان گاوهای کروی رو براشون تعریف کردم و تاکید کردم که حد فرض کردن رو بدونن :))
گاو کروی یه استعاره هست در دنیای علم. زمانی به کار میره که یه فیزیکدان فرض های بسیار ساده شونده به کار میبره و مساله رو حل میکنه اما مساله ای که دیگه موجودیت فیزیکی نداره و تخیلی و فضایی هست .ه
از کجا اومده؟ میگن در یک مزرعه  تولید شیر پایین اومده بود. مزرعه دار هم به دانشگاه نامه مینویسه مشکل رو شرح میده و تقاضای کمک میکنه. دانشگاه یک گروه رو به سرپرستی یک استاد فیزیک نظری میفرسته به مزرعه و شروع میکنند به تحقیق و تفحص . همه اعضای تیم گزارش هاشونو ارائه میدند و بعد استاد فیزیک جمع بندی میکنه و به مزرعه میره و به مزرعه دار میگه من جواب روپیدا کردم اما جواب تنها برای گاوهای کروی در خلا صادق هست.
یه جور دیگه هم این ماجرا رو گفتند که به اسب کروه معروفه. میگن یه فیزیکدان نظری گفته میتونه نتایج مسابقه اسب دوانی رو دقیق تعیین کنه، البته با شرط اینکه اسبها کروی و کاملا کشسان باشند و در خلا حرکت کنند.:)))))


Finally finished my Hidden Figures print! Another one you can find at ECCC! Which I need to remember to make a map of my location lol | Follow @melaninprincess
یک درصد فک کنین من فیلم hidden figures  رو نبینم :)) فیلم نی موفق که در ناسا کار میکنند و سعی میکنند که با تبعیض نژادی مبارزه کنند. یه قسمت از فیلم رو با جون و پوست و خونم حس کردم.اونجایی که میگه:
So, yes, they let women do some things at NASA, Mr. Johnson. And it's not because we wear sts. It's because we wear glasses.
میدونین چند بار بهم گفتن به خاطر دختر بودنته که توی هیچ درسی نیفتادی؟ میدونین من هیچچچ وقت نرفتم واسه اعتراض به نمره؟ برای دیدن نمره هم به ندرت هر وقت میرفتم سرم پایین بود کلید رو میدیدم تشکر میکردم و می امدم بیرون. توی دوره دکترا دو تا درس با استاد خودم داشت. از همه بهتر پروژه رو انجام دادم. سه ماه برای هر پروژه وقت صرف کردم. کدم تموما ران شد و جوابهای دقیق داد. کد بچه ها حتی ران نشد. نمره ام کامل نشد. حتی از استاد خودمم نپرسیدم چرا.  چون حس کردم اگه بفهمه دانشجوش ناراضیه شاید نمره بهش اضافه کنه. البته اون زمان هنوز ایشونو نشناخته بودم اگر شناخت الان رو داشتم خیالم راحت بود و میرفتم صحبت میکردم اما خب فکر کردم حق بقیه ضایع میشه. بعد توی درسهای دیگه اساتید بهترین نمره رو دو دستی تقدیم دانشجوی دکترای خودشون میکردند. دختر بودن توی رشته پسر محور یعنی سه برابر کار کن.من پذیرفتم کار کردم اما وقتی میان بهم میگن جایگاه الانت به خاطر دختر بودنته دستای مشت کردمو توی هم گره میکنم که نره سمت صورتشون :)) میدونین چندتا مصاحبه دکترا ردم کردند به خاطر دختر بودنم؟؟ به خاطر اینکه ممکنه در طی تحصیل ازدواج کنم و ممکنه بعد ازدواج به خوبی قبل کار نکنم؟ یا خدای نکرده بچه دار شم؟؟ میدونین اساتید از بعضی از ما قول میگیرن که در طول تحصیل ازدواج نکنیم؟ میدونین اگه پروژه ساخت باشه ما کنار گذاشته میشیم؟
استاد ارشدم هر وقت میخواست ازم تعریف کنه میگفت با اینکه دختری امااا خوب فکر میکنی و نمیدونست برای من بدترین و توهین آمیزترین حرف دنیاست. بعد نگاهی به من مینداخت که چرا از خوشحالی بال در نیاوردم و من با تاسف سر ت میدادم برای نگاه یک فرد فرهیخته به یک زن تحصیل کرده.
و هنوزززز در قرن 21 دانشکده ما یه استاد خانوم نداره باورتون میشه؟ پس دخترای ما باید از کی الگو بگیرن؟ پسرای ما چطور میتونن نگاه متعادل تری به ن موفق علمی داشته باشن؟
وقتی فیلم رو میدیدم دوستم گفت خدا رو شکر وضعیت ما به بدی اینا نیست افکار بالا توی سرم اومدند و زیرلب گفتم ما از اینا خیلییی عقب تریممم. اینا خیلی آماده تغییر بودند.
Image result for hidden figures + st + glasses

Image result for sololearn
یه اپ خوب میخوام بهتون معرفی کنم با نام :sololearn .
ایشون بهتون کمک میکنند که کدنویسی رو رایگان یاد بگیرید و بتونید کلی درآمد داشته باشید کلی هم زبان های به درد بخور داره C، C++، python, java  و غیره. روش آموزشش هم خیلی جالبه. هر زبان رو تبدیل کرده به تعدادی chapter  در هر chapter هم تعدادی درس وجود داره. هر درس تنها یک صفحه هست معمولا چیزی رو توضیح داده تعریف کرده نکته ای گفتهمثال زده یه قسمت خوب اینه که مثال رو میشه همونجا توی گوشی اجرا کرد و دید یا مثال رو تغییر داد حتی از نو کد جدید نوشت بدون نصب برنامه خاصی.که خب خیلی هیجان انگیزهبعد هر صفحه یه آزمون میگیره اگه اون آزمون رو بلد باشی و درست جواب بدی میتونی بری سراغ درس بعد. اگه نه که موندی تا درست جواب بدی. انتهای هر فصل هم یه آزمون کلی هست. بهترین قسمت هر درس یا کوییز کامنتهاشه که کدنویس های دیگه میان و صحبت میکنن تبادل نظر دارند خیلی از اطلاعات خوبی که میتونین یاد بگیرین توی همین کامنتهاست.تعدادشون زیاده مثلا شاید 2000 کامنت برای هر مطلب من 10 تا کامنت برتر رو که لایک بیشتری گرفتن نگاه میکنم کامنتها به رفع ابهام و حرفه ای کدنویسی کردن کمک میکنن.
چون درسها خیلی کوچیک هستن میشه هر جایی خوندشون توی مترو اتوبوسقبل خواب. سوالهای آخر هر درس راحتن و به نوعی تشویق محسوب میشن و باعث میشه شما مشتاق تر بشین برای جلو رفتن خیلیا در کامنتها گفته بودن داره کم کم جای FB رو میگیره براشون از بس به این اپ سر زدن
خبر خوب اینکه نسخه تحت وب هم داره و میشه روی دسکتاپ هم ازش استفاده کرد.

Related image

همان طور که مستحضرید یا شایدم نباشین من الان مستحضرتون میکنم من به مدت هشت ماهه دارم روی یه سری مباحث ریاضی کار میکنم که توی تزم از اونا استفاده کنم. یه قسمتی رو بردم جلو دکتر فرمودند نه از این روش نه خب من داشتم یه کار دیگه انجام میدادم و یکم وقفه افتاد توی روند فکر کردن و تعمیم دادن دکتر صدام کردن و یه برگه درآوردن و شروع کردند به توضیح دادن من یکم هنگ بودم با چشمای گرد نگاهشون کردم پرسیدم دارین چیکار میکنین؟؟ قسمتای بعد رو توضیح میدین؟؟ دکترررر اسپویل نکنین لطفا :)))) 

پ.ن : اگه میخواست بهم راه حل رو بده بهتر نبود هشت ماه پیش میگفت؟ الان که من همه چی رو فهمیدم و کافیه فقط یه هفته روش فکر کنم  داره لذت کشف کردن رو ازم میگیره.

پ.ن۲: دوستام میگن خل شدی تو که میدونی استادت هیچ وقت کمکت نمیکنه حالا یه بار هم که توی راه اومده تو نذاشتی. خلاصه دعا کنین کشفش کنم ضایع نشم. :)


Image result for jam tomorrow and jam yesterday but never jam today

تو داستان آلیس در سرزمین عجایب مربایی هست که برای فردا پخته میشه و فقط فردا می‌تونستی بخوریش،در واقع هیچوقت نمی‌تونستی بخوریش چون هر روز امروز بود نه فردا

این استعاره تلخی از اینه که اگه کاری رو امروز انجام ندی فردا هم نمی‌تونی

اگه اون مربای لعنتی رو می‌خوای قورتش بده همین امروز!



Image result for ‫خیلی دور خیلی نزدیک‬‎

- بچه‌ها همه سلام می رسونن. ما دیگه داشتیم می‌رفتیم سراغ سفرهٔ هفت سین خودمون.

- هفت سین؟

سحابی‌ها … می خوایم به سحابی جبار نگاه کنیم، می گن اگه وقت سال تحویل به سحابی جبار نگاه کنی و آرزو کنی، آرزوت برآورده می شه. البته اینو دخترا می گن.

- حالا کجاست؟

- چی؟

- همین سحابی‌هایی که می گین.

- آهان … اگه به سمت غرب نگاه کنین، سه تا ستارهٔ پر نور می بینین که تو یه خطن، اون کمربند جباره اگه بیشتر دقت کنین سه تا ستاره کم نور دیگه هستن که پائین‌تر از بقیه هستن… اون ستاره وسطیه خود سحابی جباره. پیداش کردین؟

- بله …

-البته این فقط صورت فلکیشونه‌ها. بیشتر سحابی‌ها رو فقط با تلسکوپ می شه دید. جبار یه زایشگاهه؛ ولی سحابی اسکیمو هم خیلی دیدن داره. قشنگ‌ترین قبرستونیه که توو عمرم دیدم.

-قبرستون؟

-آره، سحابی هم محل تولد، هم محل مرگ ستاره هاست. همه شون بر می گردن به همون جایی که ازش متولد شدن.-

مو نمی دونستُم ستاره‌ها هم می میرن.

-همه شون میمیرن. خیلی از ستاره‌هایی که ما می‌بینیم شاید میلیون‌ها سال پیش مردن ولی ما به خاطر مسافتی که باهاشون داریم هنوز داریم اونها رو می‌بینیم.

-یعنی اینقدر دورن؟

-خیلی دور خیلی نزدیک! وقتی با دنیای خودمون مقایسه کنیم خیلی دورن اما اگر با کهکشان‌های دیگه مقایسه کنیم تازه می‌فهمیم چقدر به ما نزدیکن و ما خبر نداریم.

پ.ن: با موزیک خودش گوش کنین.:)


Related image
یه انیمیشن سریالی میبینم به نام Rick and Morty .داستان حول یه پیرمرد دانشمند دائم الخمر به نام ریک و نوه خنگش به نام مورتی میچرخه. ریک مدتی هست که امده با دخترش زندگی کنه.  دخترش یه دامپزشکه و دامادش به شدت خنگ. یه نوه دختر دارن که نوجوونه و دنبال جلب توجه و مورتی که هیچ کی بهش محل نمیذاره و به خاطر توجهی که ریک بهش داره همه کاری براش انجام میده و در واقع مورد استثمار ریک هست. هر قسمت وارد فضاها و ابعاد دیگه میشن و ماجراجویی های جدیدی رقم میخوره. یه تکه های ی و اجتماعی هم اون وسط میندازن مثلا به ترامپ و مارک زاکربرگ و.
خلاقیت زیادی خرج داستان شده م های علمی خوبی هم گرفتن. گرافیک خوبی هم داره. هر چند که نسبتا ساده هست.
در اکثر موارد آدمای باهوش رو بدجنس و سنگدل  و عوضی نشون میدن که نسبت به همه چیز بی تفاوتن. اینجا هم ریک این خصوصیات رو داره که البته گاهی یه تتمه ای از احساسات درش دیده میشه. مورتی دقیقا مکمل ریک هست خنگ احساساتی. بودنش کنار هم تضاد قشنگی داره.
این انیمیشن مخصوص بزرگسالان هست. پس لطفا به صرف انیمیشن بودنش برای کودکان دلبندتون پخش نکنین.
این انیمیشن که تا به حال سه فصل ازش پخش شده رتبه بالایی کسب کرده و کلی هم جایزه برده.
Related image


Image result for ‫دال دوست داشتن‬‎

یک بار هم زنگ زده بودم منزل نقى‌زاده
اسمش فرامرز بود و با یکى دیگر که هیچ یادم نیست، سه نفرى روى یک نیمکت مى‌نشستیم.
مادرش که گوشى را برداشت، اسمش یادم رفت،
_منزل نقى‌زاده؟
از بابام یاد گرفته بودم بگویم منزلِ فلانى
مادرش شاکى و عصبى گفت:
با کى کار دارین؟
_با . پسرتون.
کدوم‌شون؟
تک‌پسر بودم و فکر اینش را نکرده بودم که در یک خانه شاید بیش از یک پسر وجود داشته باشد.
شاکى‌تر و عصبى‌تر پرسید:
کدوم‌شون؟ با کدوم‌شون کار دارى؟
هول شدم.
یادم نیامد که مثلن بگویم اونى که اول راهنمایى‌ست.
من‌من‌کنان گفتم :
اونى که موهاش فرفریه، حرف بد مى‌زنه، قشنگ مى‌خنده»
اونى که قشنگ مى‌خندید خانه نبود.
تق!
فردایش گفت :
من قشنگ مى‌خندم؟»
و ریسه رفت.
من حرصم درآمده بود چون دفتر مشقم را نیاورده بود،
ولى از قشنگ خندیدنش خنده‌ام گرفت.
بعدترها فکر کردم آدم باید هرازگاهى اسم هم‌ خانه‌ هایش را، رفقایش را، بغل ‌دستى هایش را فراموش کند،
بعد زور بزند توى سه جمله توصیف‌شان کند؛
بدو بدو بگوید مثلا
آنى که خنده‌اش قشنگ است ،
آنى که حرف زدنش مثل قهوه‌ ی تازه دم است ،
آنى که سین ‌اش آدم را عاشق میکند.

پ.ن: اینو خودتون بخونین و ریکورد کنین و  همراه با خصوصیت قشنگ اختصاصی هر فرد بفرستید برای کسایی که توی زندگیتون مهم و عزیزن.


Related image
یه انیمیشن سریالی میبینم به نام Rick and Morty .داستان حول یه پیرمرد دانشمند دائم الخمر به نام ریک و نوه خنگش به نام مورتی میچرخه. ریک مدتی هست که امده با دخترش زندگی کنه.  دخترش یه دامپزشکه و دامادش به شدت خنگ. یه نوه دختر دارن که نوجوونه و دنبال جلب توجه و مورتی که هیچ کی بهش محل نمیذاره و به خاطر توجهی که ریک بهش داره همه کاری براش انجام میده و در واقع مورد استثمار ریک هست. هر قسمت وارد فضاها و ابعاد دیگه میشن و ماجراجویی های جدیدی رقم میخوره. یه تکه های ی و اجتماعی هم اون وسط میندازن مثلا به ترامپ و مارک زاکربرگ و.
خلاقیت زیادی خرج داستان شده م های علمی خوبی هم گرفتن. گرافیک خوبی هم داره. هر چند که نسبتا ساده هست.
در اکثر موارد آدمای باهوش رو بدجنس و سنگدل  و عوضی نشون میدن که نسبت به همه چیز بی تفاوتن. اینجا هم ریک این خصوصیات رو داره که البته گاهی یه تتمه ای از احساسات درش دیده میشه. مورتی دقیقا مکمل ریک هست خنگ احساساتی. بودنش کنار هم تضاد قشنگی داره.
این انیمیشن مخصوص بزرگسالان هست. پس لطفا به صرف انیمیشن بودنش برای کودکان دلبندتون پخش نکنین.
اپ.ن: تا به حال سه فصل ازش پخش شده رتبه بالایی کسب کرده و کلی هم جایزه برده.
Related image


به همین سوی چراغ قسم مکالمه زیر واقعیه

- یه مدته لپ تاپم  خیلی داغ میکنه

- ببر نشون بده شاید فنش مشکل داره

-آره حتما باید برم روغنشو عوض کنه

-  مگه بلبرینگه؟؟؟ :))))

- نمیدونی مگه ؟ لپ تاپ یه روغنی داره وقتی تموم میشه گرم میکنه باید بازش کنی روغن بریزی توش

-:|||||||( دهانم دوخته شده بود توانایی مکالمه نداشتم)

-حالا شاید از یوتیوب سرچ کردم خودم لپ تاپمو باز کردم روغن ریختم توش

- هم چنان با دهان دوخته شده مثل سیامک انصاری به دوربین زل می زند


Image result for ultra power saving
مدتی هست که من از استفاده مکرر از اپ های تلفن همراه در بین کار به ستوه اومده بودم و با نصب یه نرم افزار روی خود موبایلم فهمیدم ساعات زیادی از روزم رو دارم هدر میدم مثلا گاهی تا چندین ساعت در روز با گوشی سرگرم بودم .   اما از طرفی نمیخواسم این اپها رو پاک کنم چون مثلا در تلگرام گروههای کاری یا علمی دارم که باید بمونم .  گاهی میذاشتم روی مود پرواز که خب ارتباط های اضطراری از بین میرفت  یه مدت میخواستم از این گوشی های ساده بگیرم  مثل لایت وگوشی هوشمند رو هم کنار بذارم اما به برخی اپهای گوشی مثل نقشه و. نیاز داشتم.یه روز که شارژم به شدت کم شده بود و پاور بانک هم همرام نبود مجبور شدم گوشی رو بذارمش روی مود ULTRA POWER SAVING. همون لحظه به ذهنم رسید که  از این به بعد زمانی که خواستم کار مفید و با تمرکز بالا داشته باشم بذارمش روی این مود. روی این مود شما هم پیامک دارین و هم تماس اینترنت هم هست چند اپ انتخابی دیگه رو هم میتونین داشته باشین مثلا من پی دی اف و پخش موسیقی و دوربین رو گذاشتم. همین کار ساده عملکرد رو به شدت بالا میبره. امتحان کنین:)


آدمها رو میشه از خواسته ها و اجتنابهاشون شناخت یا حتی تعریفشون کرد. از اهداف و رویاها یکی از چیزی خوشش میاد اونو هدف میذاره و  تلاش میکنه تا به یه خواسته ش برسه یکی دیگه هم از همون خوشش میاد اما چون تلاش نمیکنه میشه رویا واسش. تموم زندگیمون خودمون و دیگرانی میبینیم که روم به دیوار گلاب به روتون اره به ماتحت داریم (شما توی دلتون ورژن اصلیشو بخونین باحال تره :)) همش یه چیزی رو میخوایم اما زر میزنیم و هیچچچ کاری نمیکنیم. فقط الکی بهانه میاریم. یا چیزی رو نمیخوایم و اما تحملش میکنیم. مثال:

هممون یکی رو میشناسیم که از صبح تا شب از همسرش میناله اما طلاق نمیگیره. یا کسی که شغلشو دوست نداره اما عوض نمیکنه. با از رشته ش بدش میاد همچنان ادامه میده. میخواد وزن کم کنه و شونصد ساله رژیمه اما خب از ته دل رعایت نمیکنه. دلش میخواد یه کار جدید کنه اما هیچ وقت شروع نمیکنه

بیاین از امروز هر چی ناراحتی داریم بنویسیم یا بپذیریمش یا واقعا یک بار برای همیشه انجام بدیم تموم بشه بره بله تغییرات ترس دارن و نیاز به شهامت هست اما دنیا جای ترسوها نیست.

اگه بدونیم همین چیزا چقدرررر سی پی یو مغز رو پر کردن و نمیذارن ما فک کنیم یا بدتر از اون خنده ها رو دریغ کردن ازمون دست دست نمیکنیم سریع اره رو میکشیم بله میدونم خون میاد. درد داره پاره میشیم. اما یه باره می ارزه .:))


Related image

از قشنگترین صحنه های خوابگاه دخترونه مهندسی اینه که همین طور که دارین اماده میشین برین عروسی و در حال کشیدن خط چشم هستی با دو تا دوستت که در حال لاک زدن هستن اخبار روز رو دنبال کنی و در مورد پهپاد ها و تکنولوژیشون و رادار گریزی و تغییر خواص کوانتومی صحبت کنین.

البته ممکنه اون تکه آخر تغییر خواص کوانتومی و نامرئی شدن رو چون خانم دکتر فیزیکتون در حال رژ زدن باشن درست متوجه نشین :))

پ.ن 1: یه رونوشت برای وزارت دفاع محترم که ما دخترای مهندس رو دریابه و تک جنسیتی نباشه.

پ.ن 2: پلیس فتا لطفا برسونید دست وزارت دفاع

پ.ن 3: بله که کار میکنم. پرسیدن نداره. چیزی که باعث شد ایران رو نزنن مهم بودن جون 150 ایرانی نبوده گول اون ژست روشنفکری ترامپ رو نخورین.



تنها چیزی که توی این گرما توی روز تعطیل میچسبه اینه که کل روز رو بری توی وان حمام بمونی. همه چیزای مورد احتیاجت رو هم با خودت ببری البته که الان این اومد توی ذهنتون
Image result for woman in bathtub drawing
اما این به واقعیت نزدیکتره :))))
Related image
البته چند تا کتاب ، گوشی، لپ تاپ رو هم اضافه کنین .
اما چه حیف که توی خوابگاه دارم زندگی میکنم  و حتی یه دل سیر هم نمیشه از دستشویی استفاده کرد:))))


هفته پیش ایده یه مقاله رو به استادم دادم. هول هولکی چون ازم مقاله میخواست. خیلی ایده خامی بود حتی نمیدونستم خوبه قابل چاپه یا نه. به نظرم خیلی هم بدیهی میومد. این هفته دیدم یه چیزی شبیه ایده من در سطح پایین تر دو سال پیش در ژورنال nature  چاپ شده این ژورنال برترین ژورنال در علوم هست با تاثیرگذاری بالا. فرستادم واسه استادم. اولش کف بر شد بعدش هی گیر داده بود شما دو سال پیش میتونسی اینو چاپ کنی عصبانی شدم میگم استاد محترم شما میگین اگه زودتر به دنیا اومده بودی اسم قوانین نیوتون الان قوانین فرانکلین بود شما کوتاه بیا حالا

 


self esteem

فزون باد افرادی شبیه محمدرضا شعبانعلی. یکی از بهترینهای سایت متمم فایل صوتی عزت نفس هست. من بارها و بارها گوش دادم بهش. و بسیار موثر بود. قبلا هر وقت یه رفتار نادرست داشتم ( شبیه همون رفتارهایی که مثال میزنه و میگه ناشی از کمبود عزت نفسه ) بعدش حس بدی داشتم و بدتر از خودم دور میشدم اما الان میدونم که رزوالیند درونم نیاز داره اتفاقا باورش کنم و با محبت بیشتری باهاش صحبت کنماونم این رفتاراشو کم رنگ تر میکنه.یه جورایی همین که متوجه دلیل رفتارات میشی چرخه شکسته میشه و میتونی بهش غلبه کنی.


بعضی شبای عمرت هست اینقدر بد میگذره که میدونی و مطمئنی که اون شبا خدا خودش تو رو توی بغلش گرفته تا صبح شده والا میدونی که غیر این بود دووم نمی آوردی.

وقتی دوران سیاه سپری شد میمونی که سرت رو با افتخار بالا بگیری و بگی من ازش گذشتم یا اینقدر کابوس بوده که دعا میکردی هیچ وقتتتت نیومده بود. این حس دوگانه همیشه باهات میمونه


سریال modern love یه مینی سریال 8 قسمتی خوش ساخت شاد هست که هر قسمتش عشق رو توی یه داستان جداگانه و از یه نگاه جدید بررسی کرده. ببینید خوشتون میاد. مخصوصا وقتایی که دلتون یه چیز آروم و امیدوارکننده میخواد و نیاز دارین سی پی یو مغزتون کار نکنه خیلی :)


من یه مدت آنلاین خرید میکردم . و خب برای من ب عنوان نسل جدید این کار خیلی جذابیت داشت. ما رو از نسل قبل خودمون متمایز میکنه و احساس کول بودن و هم پای تکنولوژی جلو رفتن بهمون میده. اولش که خرید آنلاین اومد دقیقا به دلیل همین مسائل نسل جوون بسیار تحت تاثیر قرار گرفته بود و چون بازار خرید هم بیشتر دست جوونهاست همه فکر میکردند خرید حضوری لغو میشه اما نشد . چون نسل جدید خرید رو یه احتیاج نمیدونه یه تفریح میدونه. بنابراین در کنار خرید آنلاین خرید حضوری هم هنوز پابرجا مونده. برای منم کم کم خرید حضوری پررنگ تر و پررنگ تر شد اما خرید حضوری رو هم مثل بقیه از جاهای شیک و هاپیرها و انجام میدادم. اما بعد یه مدت فکر کردم با این کار کاسبان خرده ریز بسیار آسیب می بیینن از یه جایی به بعد شروع کردم از مغازه های کوچیک و بی نام و نشون برندهای نوپا خرید کردم.در واقع این شده تفریح من برم ببینم توی محله توی کوچه پس کوچه های نزدیک کدوم مغازه قدیمی هنوز بازه. برم و خرید کنم و با این عزیزان که معمولا هم مسن هستند آشنا شم و گپ بزنم. ناگفته نمونه که با خرید کردن از این مغازه ها شما مشتری عزیزشون محسوب میشین چیزی که توی مالهای بزرگ هیچ وقت نمیبینین

امروز که کرونا اومده . و همه در وضعبت بد اقتصادی هستن. اگه برامون امکانش هست. بریم از جاهایی که خلوت تره. قدیمی تره خرید کنیم میدونم گاهی راه طولانی تر میشه گاهی همه وسایل و مایختاج رو ندارن. اما این کمک ما باعث میشه اونا زمین نخورن.


در این دوران قرنطینه که توی خونه موندم و دورم از دانشگاه و محیط آکادمیک حس کردم اگه یه روتین روزانه برای خودم نداشته باشم و چند تا سرگرمی خوب احتمال جنون بالا میره.چقدرررر انفرادی مجازات سنگینی هست. فک کنین ما الان همه جور به وسایل ارتباطی دسترسی داریم با کسانی هستیم که دوسشون داریم. و هر چند روز هم برای خرید مایحتاج بیرون میریم اما بازم حال روحی خیلیا خوب نیست و دارن کم میارن.

برای افزایش جذابیت این روزها، تصمیم گرفتم روزانه ساعتی رو اختصاص بدم به آموزش و آشنایی با زبان آلمانی.با اپ رایگان duolingo هم شروع کردم. 8 سطح داره. من دارم سطح 1 رو تموم میکنم. البته نمیشه گفت آخرش با این اپ میتونین زبان رو به خوبی یاد بگیرین اما میشه گفت آشنایی نسبی پیدا میکنین. هدف من هم همینه. یکم آشنا بشم و اگه دوست داشته باشم برم تکمیل کنم و پیش یه معلم خوب یادش بگیرم.

به نظرم یادگیری زبان یه هدف بلند مدته در کنار اهداف دیگه. و باعث تفریح و رفرش میشه. دیدن مثلا هی وسط درس خوندن میرین سراغ شبکه های اجتماعی این جوری وسط درس خوندن یه چیز جدید یاد میگیرین و سریعتر هم بر میگردین سر درس :)

میگن پروفسور حسابی هر شب نیم ساعت زبان آلمانی میخونده به مدت سی سال . و با یه خانم  آلمانی که استاد دانشگاه  هم بوده مکاتبه میکرده.  اون خانم گفتن اینقدر سطح پروفسور بالا رفته بوده که من برای خوندن نامه های سالهای اخر بارها به لعتنامه مراجعه میکردم.

فک کردم چقدرسرگرمی های روزانه مهم هستن و باید جدی گرفته بشن.


یه جایی خوندم یه روتین داشته باشین برای شروع کارها. این روتین مثل یک خط تقسیم کننده من رو از بقیه حواس پرتی ها و کارها دور میکنه. خیلیا از ادمها مانتراها دارن برای کارهاشون و به عمیق کار کردنشون کمک میکنه. من هم قبل درس خوندنم همیشه یه دعایی رو میخونم که ترجمه دعایی هست که توصیه شده

دعای شروع درس:

خدایا به تو پناه می برم از اینکه گمراه کنم و یا گمراه گردم، بلغزانم یا بلغزم، ستم کنم یا ستم بینم، به نادانی کشانم یا خود دچار آن گردم. خدایا مرا با علمی که به من اموختی سودمند گردان و مرا به علمی رهنمون ساز که مرا سودمند افتد. خدایا بر مراتب علم و آگاهی من بیفزا. سپاس حقیقی در تمامی حالات از آن خداوند متعال است. بار خدایا به تو پناه می برم از علمی که سودمند نیست و از قلبی که خشوع و انعطاف در برابر حق بدان راه ندارد و از هوسی که سیر و اشباع نمیگردد و از دعایی که اجابت نمیشود.

دعای مطالعه:

خدایا از ظلمت جهل و نادانی رهایی بخش و به نور فهم و آگاهی روشنی ده. خدایا درهای رحمتت را به روی من بگشا و گنجینه های علمت را به من ارزانی ده. به لطف و کرم خودت ای پروردگار جهانیان.

دعای پایان درس:

خدایا از ما در گذر نسبت به گناهانی که اشتباها مرتکب شدیم و یا عمدا و از روی قصد دچار آنها گشتیم و از خلاف هایی که در نهان انجام دادیم و بالاخره از هر گناهی که نسبت به انها از ما عالم تر و آگاه تر می باشی. خدایا تویی که ما را پیش می بری و تویی که تاخیر ایجاد میکنی. جز تو هیچ معبودی شایسته پرستش و در خور بندگی نیست.

 


شاید شما هم یکی از کسایی هستین که به سر و صدا خیلی حساسین و به هر دلیل تمرکز یا حتی خوابیدن براتون سخته. بعضیا موسیقی رو پیشنهاد میدن اما خود موسیقی باعث حواس پرتی میشه. پس اگه دارم کار عمیق انجام میدم چه طور توی محیط پر سر وصدا تمرکز کنم؟جوابش استفاده از ویس های white noise  هست. این نویزها با داشتن فرکانس های مختلف میتونن سر و صدای اطراف رو تا حد خوبی براتون بپوشونن و در عین حال باعث جلب توجه شما به خودشون هم نمیشن. برای خواب هم کاربرد دارن. مثلا این یکی رو گوش کنین که حاصل ضبط کردن صداهای توی یه کافه هست که دارن به زبانی غیر از زبان فارسی صحبت میکنن.

https://soundcloud.com/user-339079738/ambient-coffee-shop-sounds-for-studying-and-relaxation-hq-white-noise-cafe-sounds


توی این روزهای سرد و  برف و بارونی و قرنطینه که بیرون نمیریم، پارک نمیریم، خیابون نمیریم، خیلی از پرنده ها  هم منبع غذایی شون کمتر شده. فراموششون نکنیم پشت پنجره خونه ها براشون یکم نون بریزیم.

پیشی ها هم همین طوراگه برامون امکانش هست بهشون غذا و شیر بدیم. و بشینیم به تماشای غذا خوردنشون. خیلی آرامش بخشه. نه؟ :)

ما سالیان سال هست که برای دو وعده صبح و عصر پشت پنجره اتاق براشون نون میریزیم. یه بار یادمون رفت صبح اومده بودن و با نوکهای کوچیکشون میزدن به پنجره و ما رو صدا میزدن.

امروز ظهر هم دیدم اومدن و تقاضای غذا میکنن. هیچ وقت بین روز این کار رو نمیکردن.فک کردم ممکنه این روزها گرسنه تر از هر وقت دیگه باشن.


این مدت یکم از سریال شرلوک رو نگاه کردم یعنی بیشترشو . 3 فصل :) خب راستش اولش جالب بود برام میخکوب کننده روش استنتاجش برای حل مسائل بهم یه تلنگر زد که باید با دقت بیشتری به مسائل نگاه کنم و جواب همه مسائل پیش روم هست. اما ادامه این روش به همون شیوه و بدون هیچ تغییری در تمام اپیزودها و فضلها خسته کننده میشه به قول خودش too boring. too boring

روش حل بیشتر مسائل شیمی و ترکیبات شیمیایی هست در صورتی که شرلوک یه نابغه هست و باید از همه چی سر در بیاره. خب من حدسم این بود که مشاورین علمیشون از یه طیف انتخاب شده در صورتی که می تونست چند مشاور در حوزه های دیگه مثل فیزیک، ریاضیات، کدهای کامپیوتری، رونشانسی داشته باشه و همه رو مبهوت کنه. یعنی هر قسمت توانایی های یه رشته یا حوزه رو  در کشف جرم نشون بده. اما حیف که خیلی یک بعدیش کردن و خیلی هم احساسی :| همون کاری که با شلدون توی بیگ بنگ کردن و بیمزه شد.

وقتی شخصیت های فیلم ها رو خراب میکنن میدونین بعد اینکه ناامید میشم به چی فکر میکنم؟آفرین! که منم یه فیلمنامه نویس بشم و مثل یه دیکتاتور کوچک افکارمو به زور به خورد بقیه بدم :))

بازی هاشون خوبه. اینکه فیلم صحنه نداره خوبه. مخصوصا الان که خونه هستم و در جوار مادر و پدر در قرنطینه زندگی میکنم :) اینکه حرف زشت نمیزنن هم نقطه مثبتشه. معمولا فیلمها روی عفت کلام آدم اثر سو دارند:))

راستی عیدتون مبارک heart


توی این روزهای سرد و  برف و بارونی و قرنطینه که بیرون نمیریم، پارک نمیریم، خیابون نمیریم، خیلی از پرنده ها  هم منبع غذایی شون کمتر شده. فراموششون نکنیم پشت پنجره خونه ها براشون یکم نون بریزیم.

پیشی ها هم همین طوراگه برامون امکانش هست بهشون غذا و شیر بدیم. و بشینیم به تماشای غذا خوردنشون. خیلی آرامش بخشه. نه؟ :)

ما سالیان سال هست که برای دو وعده صبح و عصر پشت پنجره اتاق براشون نون میریزیم. یه بار یادمون رفت صبح اومده بودن و با نوکهای کوچیکشون میزدن به پنجره و ما رو صدا میزدن.

امروز ظهر هم دیدم اومدن و تقاضای غذا میکنن. هیچ وقت بین روز این کار رو نمیکردن.فک کردم ممکنه این روزها گرسنه تر از هر وقت دیگه باشن.


یه نکته ای  مدتهاست ذهن منو مشغول کرده . ما توی ایران بورسیه تحصیلی زیادی نداریم. درسته که اینجا درس خوندن توی دانشگاه و دبیرستان رایگانه اما خب هزینه زندگی چی. مثلا یکی که واقعا نخبه هست و قراره از یه روستای خیلی کوچیک بره صنعتی شریف درس بخونه چطور میتونه هزینه زندگی رو بده. واقعیت اینه  که درس خوندن نیاز به هزینه داره. هزینه زندگی اما خوشبختانه هزینه ش خیلی زیاد نیست. یعنی یه دانشجو از اون جایی که باید همش مشغول باشه به درس خوندن پس خیلی وقت و آزادی نداره که تفریح کنه و بخواد پول خرج کنه دانشجوها معمولا زاهد گونه زندگی میکنن این چیزی هست که من خیلی وقته دیدم.پس با یه مقدار پول  مقرری حتی ناچیز میشه زندگی خیلیا رو تغییر دارد

مدتهاست دارم فک میکنم حتما بعدها یه همچنین بنیادی راه بندازم. بنیاد بورسیه. و کسانی که خودشونو لایق میدونن ثبت نام کنن و بنویسن چرا فک میکنن باید بهشون کمک شه؟ چه سختی هایی دارن؟ چه برنامه ای دارن؟ و از بین اونها افراد لایق رو انتخاب کنم. برای تمامی مقاطع تحصیلی.

البته از تمام نیکوکاران و خیرین محترم هم دعوت میکنم که با نظرات و کمکهاشون به پربارتر شدن بنیاد کمک کنن :)))

پ.ن: شاید الانم بشه همچین کاری کرد.


من عاشق گل و گیاهممم. عاشق خاک و بوی اون. این علاقه از همون بچگی درونم بود. قبل از اینکه خونه مون تبدیل به آپارتمان بشه مادرک کلیییی گیاه داشت یه عالمه گلدونای قشنگ که از طبقه اول تا طبقه دوم و از اونجا به پشت بوم چیده شده بودند. هر دو طرف پله هاهمشون حالشون خوب بود. من  مسئول آب دادن بهشون بودم تمیزشون میکردم. باهاشون حرف میزدم. خاکشونو زیر رو رو میکردم. نصف اوقات فراغت من توی راه پله ها و با گلدونا گذشت.امروز هم کلی با گلدونای مادرک وقت گذروندیم.خاکشون رو عوض کردم. هرس شدن کود گرفتن. و زیر نسیم بهاری برام رقصیدن.

پ.ن: عنوان پست، رمز نگهداری گیاهان آپارتمانی هست.


امروز رو چیکار کردم؟ رفتم حیاط . یکم با درختا حال و احوال کردم دیدم یه گلدون بزرگ آلوئه ورا داریم یه شاخه کندم آوردم. ماسک درست کردم باهاش. دیدم پدر خیلی کنجکاوانه نگاه میکنن روی صورت ایشون هم گذاشتم. و تاکید کردم که نباید بخندین نه صحبت کنین. نیم ساعت هر دو دراز کشیده بودیم چشم به ساعت خیلی  صحنه با نمکی بود. فقط گاهی پدر خرامان خرامان میرفتند جلوی اینه و چک میکردن موقع شستنش شده یا نه :)))))))))))))))))

یعنی حق ندارم عاشق قرنطینه شده باشم؟


من بالاخره تونستم یه رقص سه نفره با پدر و مادر داشته باشم. هوراااااااا :))) در واقع میتونم بگم این پربارترین دستاورد دوران قرنطینه من بوده :)))

جدی میگم . دلیلشم اینه که من توی تمام دوران زندگیم ندیدم مادر پدرم برقصن حتی توی مراسم ازدواجشونم پا نشدن قر بدن. یعنی اینقدر از رقصیدن بدشون میاد. این تنفر هم از اینجا میاد که خب قبلا واقعا کسی توی مراسمها نمیرقصیده یه گروه متشکل از نوازنده خواننده و رقاص دعوت میکردن که بیایند و مردم رو سرگرم کن بهشون میگفتن مطرب :)) گویا توی ذهنیت جامعه مطربها جز اقشار محبوب نبودند حتی میگن با مطرب جماعت وصلت نمیکردن. هنوز هم اگه دیده باشین قدیمی ترها از رقصیدن بدشون میاد یا دوست ندارن حرفه فرزندشون نوازندگی باشه  مخالفتسون به دلایل مذهبی نیس. در حد خانواده نمیدونن که فرزند ناخلفی داشته باشن که مطرب باشه.

من توی این چنین خانواده ای بزرگ شدم که در جواب خواهشهای من برای رقصیدن جواب میدادن مگه ما مطربیم :))) اما من من از کودکی علاقه زیادی به رقص و آواز و موسیقی داشتم و روایت است که اولین کاری که بعد از ایستادن انجام دادم رقصیدن بوده یعنی ماهها تلاش کردم تا روی پاهام بایستم و در حالی که یه دستم به دیوار بوده با دست دیگه م قر میومدم :)) 

برای من رقص ورزشه هنره  اما یه هنر حیلی خصوصی. این مدت تمام تلاشمو کردم که این هنر رو به خانواده هم منتقل کنم و بعد از کلی مقاومت موفق شدم انصافا جا داره این موفقیت رو به جامعه هنری تبریک بگمم :))

لحظات فوق العاده شاد و قشنگی داشتیم.شما هم برقصین. امشب با هر کی دارین زندگی میکنین فرقی نداره. هم خونه. مادربزرگ والدین.یا تنهایی پاشین یه آهنگ شاد بذارین و برای چند ثانیه به هیچی فکر نکنین :))

 


میدونین که نیوتون در کمبریج تحصیل کرده در طی سالهای 1665 تا 1666 طاعون همه گیر شده و کمبریج هم مجبور شده کالج هاشو تعطیل کنه اون زمان نیوتون 23 ساله بوده برمیگرده خونه شون این دو سال شروع میکنه به مطالعه و میگن بهترین و تاثیرگذارترین اندیشه هاشو در این دو سال داشته. و در این دو سال پایه فیزیک رو بنا نهاد. این دو سال به قول خودش از مفیدترین سالهای عمرش بوده. و بعد که در سال 1667 برمیگرده کرسی دانشگاه رو نصیب خودش میکنه

 

 


پادکست گوش میدادیم وقتی پادکست گوش دادن مد نبود  :))

یه پادکست نسبتا قدیمی خوب برای من رادیو روغن حبه انگور بود. این روزها دارم مجددا گوش میدم بهش

گفتم شاید شما هم دوست داشته باشین دوباره بشنویدش.

از اینجا گوش کنین. اسکرول کنین برین پایین از اولین پادکستهاش شروع کنین.

https://soundcloud.com/tehranpodcast


دیروز کاغذ بی خط رو دیدم. اصلا خوشم نیومد خیلیا دوسش دارن خیلیا روش غیرت دارن و معتقدند شبیه هامونه اما واقعا فیلمی نبود که من دوست داشته باشم فیلم سیاه و سفیدی بود واقعی نبود یه کاراکتر رو  یه جوری نشون میده که تو از ته دلت عاشقش شی مثل رویا خوشگل، خلاق، جذاب، حاضر جواب، مادرخوب، همسرخوب در مقابل یه نفر احمق بیشعور و بی جنبه حسود و با خوی وحشی

کلام خاصی هم ردو بدل نمیشه که مشکل رو عنوان کنه. یعنی دو تا ادم نابالغ 12 سال نشستن به زندگی ، بعد 12 سال رویا، فرشته قصه خواسته ای داره که از گرگ قصه میخواد. اما نمیگه و میشینه داستان مینویسه و جای تعجب داره که آقا گرگه بد، خام میشه و در نهایت قبول میکنه.

عمق فاجعه برای من اون وقتی بود که مرد تهدید میکرد با ساطور دست زنشو بزنه. دو سه صحنه خشونت دیگه هم بود که واقعا عجیب و غیر باور بود.

انتظاراتی که از فیلم دارم اینه که واقعی باشه.ادماش خاکستری باشن همه اشتباه کنن قهرمان پروری نکنن شعاری نباشه به مذهب و ت به صورت مستقیم پیوند نخوره جنبه های جنسی تابلو و شوخی های جنسی آزار دهنده نداشته باشه (چیزی که این روزا بسیار در فیلم ها دیده میشه) به لحاظ روانی بشه با همه افراد همراه شد شخصیت پردازی فیلم قوی باشه و کاراکترهاش قابل باور باشه .

 شما چه فیلمایی رو دوست داشتین که از ته دل راضیتون کرده؟

 

 


حدود دو سال پیش یوگا میرفتم خیلی عالی و خوب بود خودم هنوز توی خونه ادامه میدم گاهی اما یه چیزی که از همون زمان تا الان با من موند همین ریلکسیشن یا تن آرامی هست. مربی مون کلاس رو با تن آرامی شروع میکرد و با اون به پایان می رسوند. چیز عجیب و غریبی هم نیست روی زمین دراز میکشی یا روی صندلی میشینی چشماتو میبندی و آروم اروم نفس میکشی و تمرکز میکنی بعد به تک تک عضلات بدنت فکر میکنی و ریلکسشون میکنی. از انگشتان پا تا سر در انتها هم سعی می کنی به یچیزی فک نکنی. معمولا طبیعت رو مجسم میکنن. بعد هم آروم آروم جسمت رو حرکت میدی و از این حالت بیرون میای.

توی روزهای پراسترس و شلوغ پلوغ دو بار تن آرامی رو انجام میدم یه بار بعد از صرف ناهار و  یه بار هم قبل خواب . عالیه ذهن رو باز میکنه و به خصوص کارایی عصر رو به اندازه صبح بالا میبره.

من خودم علاوه بر ویس معلم یوگام، گاهی با صدای دکتر کیارش ساعتچی هم ریلکسیشن انجام دادم اگه خواستین میتونین از فیدیبو، کتابره، نوار و. خریداری کنین.


نزدیکی خونه ما دارن یه آپارتمان میسازن که از پنجره اتاق مامان بابا معلومه. به خاطر این قضایا تعطیل شده اما نگهبانش هست و فک کنم چون میخواسته همدمی داشته باشه رفته یه چند تا کبوتر آورده و این مدت عصرها میره بالاپشت بوم و کبوترها رو پرواز میده و میشینه به تماشای پروازشون.

یه روز که رفته بودم لب پنجره و پرواز دسته جمعی کبوترها رو میدم همون لحظه چند تا کبوتر اومدن نشستن پشت پنجره  و شروع کردن به خوردن دونه هایی که براشون گذاشته بودیم یه لحظه ذهنم رفت به مقایسه اون دو کبوتر. وحشی و اهلی. با خودم فکر کردم وقتی میگیم کبوتر چی به ذهنمون میاد؟ بارزترین ویژگی کبوتر چیه؟ پرواز نه؟ پس چی میشه که یه کبوتر اهلی میشه ؟ چی میشه که عادتش میدن به موندن توی یه قفس چند متری و تنها چند ساعت در روز اجازه پرواز داره؟ چی میشه که میپذیره این قضیه اسارت به خاطر غذا رو؟ چی میشه که همون چند ساعت پرواز به فرار فکر نمیکنه؟ اینایی که اسیر نیستن هم که بالاخره غذا پیدا میکنن زندگی کدوم بهتره؟ انتخاب کدوم قشنگتره؟

بعدش با خودم فک کردم من چقدر از اصل خودم و نهایت خودم دور شدم؟ به چه چیزهای فرعی چسبیدم که مشخصه بارز من نبوده؟ الان دارم برای خوش آمد کی چرخ میزنم؟ چی رو باید تغییر بدم تا حالم بهتر بشه؟ اسیر چیم؟ ترس از چی باعث شده زندگیم از مسیر خودش خارج شه؟ برای من نقطه بهینه آزدی و دونه کجاست؟

 


 

چقدر صحبت این دریاسالار بازنشسته  رو دوست دارم. همونی که میگه برای موفقیت تخت خوابتونو هر روز مرتب کنین میگه در دوره آموزشی باید شبها شنا کنین. خطر ه زیاده اما  مربی هاشون بهشون گفتن کسی تا حالا از ه خورده نشده اگه ه دیدین که برای شکار اومده فرار نکنین نترسین بی حرکت بمونین و محکم بزنین توی پوزه اش تا بره دنیا پر از ه هست برای اتمامش باید  نترسیفرار نکرد موند و زد توی پوزه ش

شما هم ببینین این ویدیو رو

 

https://www.aparat.com/v/Hxbv4

 

پ.ن : ایشون ویلیام اچ مک ریون هستن نویسنده کتاب تختخوابنو مرتب کن


ولی این نی نی سایت واقعا جای عجیبیه. شما مثلا توی گوگول سرچ کنی " چگونه موتور بوئینگ 737 را تعمیر کنیم"  مبینی یکی قبلا توی نی نی سایت تاپیک زده پرسیده خانوما کسی تا حالا موتور بوئینگ تعمیر کرده اینجا؟ جالبه همیشه یه عده ای هم اون کارو انجام دادن :))


حافظ، سعدی و مولانا سه برداشت خودشون از صحبت موسی در کوه طور بیان میکنند.

موسی به خدا میگه ارنی (خود را به من نشان بده)

خدا در جواب میفرماید لن ترانی (هرگز مرا نمیبینی)

 

برداشت سعدی:

چو رسی به کوه سینا ارنی مگو و بگذر

که نیرزد این تمنا به جواب لن ترانی

 

برداشت حافظ:

چو رسی به طور سینا ارنی بگو و بگذر

تو صدای دوست بشنو، نه جواب لن ترانی

 

برداشت مولانا

ارنی کسی بگوید که ترا ندیده باشد

تو که با منی همیشه، چه تری چه لن ترانی

 

سه بیت، سه نگاه و سه برداشت

مثل سعدی، عاقلانه

مثل حافظ، عاشقانه

مثل مولانا، عارفانه


 سه  نفر برداشت خودشون از صحبت موسی در کوه طور رو  بیان میکنند.

موسی به خدا میگه ارنی (خود را به من نشان بده)

خدا در جواب میفرماید لن ترانی (هرگز مرا نمیبینی)

 

برداشت  نفراول:

چو رسی به کوه سینا ارنی مگو و بگذر

که نیرزد این تمنا به جواب لن ترانی

 

برداشت  نفر دوم:

چو رسی به طور سینا ارنی بگو و بگذر

تو صدای دوست بشنو، نه جواب لن ترانی

 

برداشت نفر سوم:

ارنی کسی بگوید که ترا ندیده باشد

تو که با منی همیشه، چه تری چه لن ترانی

 

سه بیت، سه نگاه و سه برداشت

 

 

مثل اولی، عاقلانه

مثل دومی، عاشقانه

مثل سومی، عارفانه

 

پ.ن: گویا عموم مردم بیت اول رو به سعدی، دوم رو به حافظ و سوم رو به مولانا نسبت میدهند، که در واقع صحیح نیست.  منم اول این اشتباه رو کردم و بعد با صحبت خورشید عزیزم تصحیحش کردم.

مرسی از خورشید عزیز:)


در قسمت قبلی گفتیم که دیلمیان یکی از بردبارترین و خشونت پرهیزترین دودمان شاهی در تاریخ ایران پس از اسلام بودند.

 ابوعلی سینا در این دوره و در دربار این خاندان رشد کرد. او به وزارت شمس الدوله دیلمی فرمانروای همدان رسید. در همین زمانها کتاب قانون رو نوشت و تالیف کتاب بزرگ شفا رو شروع کرد و نزد علاالدوله دیلمی در اصفهان کتاب شفا رو به اتمام رساند.

ابوعلی سینا سنی مذهب و مشایی بود. و مباحث عقلی و فلسفی رو مطرح میکرد که قبل از او ، به خاطر طرح این مباحث، دانشمندان در دربار عباسیان کشته می شدند، ولی رواداری دیلمیان امکان رشد و بالندگی او را فراهم کرد.

ابوعلی سینا علاوه بر هوش سرشار و پشتکار و علاقه به مباحث علمی، دارای حاشیه های فراوانی نیز برای دیلمیان بود که باید با رواداری آن را تحمل میکردند.

شاگردان ابوعلی سینا درباره اش نوشته اند:

همه نیروهای شیخ به کمال بود، اما نیروی آمیزش با ن در  وجود وی از دیگر نیرهای افزون بود و در این کار زیاده روی میکرد. روزی از سوی یاران، زیان زن دوستی، پرخوری و شب زنده داری که شیخ در هر سه این افراط میکرد به وی گوشزد شد. شیخ پاسخ داد، خدای بزرگ از نیروهای جسمی و روحی مرا بهره فراوان داده و من باید از همه این نیروهای نیک بهره برگیرم و به موقع برخوردار شوم.

ابوعلی سینا در کتاب قانون، فصل مفصلی نیز در مورد شراب و خواص و فواید آن دارد و در آنجا خود را علنا شراخوار می داند و خوردن شراب را با حفظ اصول خودش جایز می داند.

وی در قسمتی از کتاب قانون میگوید: (کتاب قانون در طب/ تالیف شیخ الرئیس این سینا/کتاب اول ابن القفطی/ تاریخ الحکما/چاپ لاپیزیک)

اگر انسان یک یا دو بار در ماه مست شود خوب است زیرا نیروهای روانی سبکبار می شود و می آسایند و ادرار و عرق بیرون می روند، مواد دفعی میگدازند و به ویژه مواد بیرون ریختنی معده آب می شود و دفع می گردند.

لیکن دیلمیان، با رواداری خاص خود، به ابوعلی سینا احترام میگذاشتند، تمام کتابخانه های خود را در اختیار او گذاشته بودند و او در مکتب خانه ها آزادانه عقاید و آموزه های خویش را تدریس میکرد.

آنچه ابوعلی سینا را به وجود آورد، علاوه بر هوش و  استعداد ذاتی و پشتکار خودش، رواداری قبول دیگری و بردباری دیلمیان بود.

عدم رواداری، حلقه گمشده عدم توسعه دانش و رشد دانشمندان در 10 قرن بعد از ابوعلی سیناست. عدم رواداری میتواند قرنها از نسلی به نسل دیگر منتقل شود.

بالا بودن رواداری در شهرهایی مثل رشت، لاهیجان و شیراز، از آثار تعلیمات اخوان الصفا و حکومت دیلمیان است که امتداد یافته است.

رابطه میان تولید دانش و رواداری یک رابطه مستقیم و همبسته است بنابراین هر روزی که اندکی رواداری را در ایران توسعه دهیم، قدمی رو به جلو، در هنر، علم و دانش برداشته ایم.

رواداری به چه معناست؟

رواداری به معنای مدارا با دیگری و پذیرش عقاید او حتی اگر تا حدی مخالف عقاید ماست.

رواداری به معنای بردباری با مخالف، همدلی با دیگری است. (در قسمتهای بعد تعریف دقیق تری از رواداری رو میگم)

شما به رواداری خود در مسایل علمی، مذهبی و خانوادگی چه نمره ای می دهید؟

آیا فکر میکنید که ما باید رواداری را در جامعه افزایش دهیم؟

پ.ن: عکس نسخه بسیار قدیمی از کتاب قانون ابن سیناست که در موزه ملی دمشق نگهداری میشود.


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها